من خیلی تنهام

خودم مقصر این تنهاییم

من خیلی تنهام

خودم مقصر این تنهاییم

مغزم پر حرفه ولی جایی ندارم برای گفتنش

۰-شنیدم نگرانم بودید؟

خب راستش الان که وبلاگو دارم تخته میکنم دیدم واسه هر پست ُ(حالا هرچقدر درد داشتم و نیاز مبرم به همدردی)سه یاچهار نظر بوده ولی الان که دارم گورمو از اینجا هم گم میکنم خیلیا احوالمو پرسیدند...چرا انقدر نامرد بودید چرا؟؟؟

۱- داشتم میرفتم بچه ها رو از خونه کفتارا بیارم که کاف عوضی گوشیمو از کیفم قاپید...اینچنین بود که هول هولکی کل رمزای ایمیلا و وبلاگ و اینستا و ... را عوض کردم و رمزاش یادم نمیومد و حوصله بازیابی نداشتم...متاسفانه همه مدارکی که از کاف جمع میکردم توی اون گوشی نگهداری میشد ولی کاف همه رو حذف کرد...

۲-وای اگه بدونید کاف چقدرررر زشت و پیر شده...ایکبیری بی خاصیت آشغال

هنوزم دلم براش میسوزه ولی  به خودم نهیب میزنم که من مسئول خوشبخت کردن و خوشحال کردن مردم نیستم اونم یه همچین مردم عوضی...

۳-مادرم که معرف حضورتون هستند...شرف برام نذاشته...هرجا میرم میگن شنیدم میخوای جدا بشی...نکن این کارو‌‌‌...مامانت که میگه تو دوستش داری؟پس چرا میخوای جدا بشی؟حداقل بچه ها رو بده بهش تا بفهمه بچه داری چه سخته و خرجیشونو بده!همه اینا حرفای ننه خنگ منه که مثلا از بقیه خواهش کرده به من انتقال بدند‌‌‌...ولی حرفاشون به شخمم نیس

۴- به طرز عجیبی آدما رو براحتی  از زندگیم خط میزنم‌‌...با این توجیح که من از یه رابطه ده ساله دارم میام بیرون پس بیرون اومدن از بقیه روابط کار سختی نیس....خلاصه تنهاتر از قبل شدم ولی به رک و راستیش می ارزه

حتی مادرمو هم دیگه دوست ندارم...بچه ها رو فقط دوست دارم ولاغیر....احساس میکنم همه توی بدبختی من نقش داشتند الا این دوتا طفل معصوم...یه انتقام شیرین هم از همشون گرفتم...حداقل از مادر و پدرم و کاف انتقام گرفتم

۵-گاهی توی اتوبوس یا خیابون یا خونه یا  هرجای دیگه دلم میخواد یه دفترچه خاطرات داشتم و درمیوردم و از حس اون لحظه ام مینوشتم...اما مگه من حریم خصوصی برام مونده؟؟؟هرجا باشم یه مگس وزوزو داره تو زندگیم سرک میکشه

۶-میدونید چرا تا اینجا زندگیمو کش دادم؟چون باورم نمیشد من قراره بدبخت باشم.‌‌.‌‌من یه دختر ساده پاک که پامو کج نذاشته بودم چرا باید بدبخت میشدم؟و خلاصه که با این توجیح مزخرف ده سال فرصت خوشبخت شدن به خودم دادم...

۷-خداحافظ



نظرات 38 + ارسال نظر
نازنین شنبه 21 دی 1398 ساعت 23:17 http://manamdegeh.blogfa.com

بیا بنویس منتظریم

الهام (حس مکتوب) دوشنبه 16 دی 1398 ساعت 12:10 http://hesemaktoob.blog.ir

یعنی دیگه اینجا رو نمیخونی؟ من هر روز که میام وبلاگ های دوستان رو چک کنم فکرم پیش توعه. کاش حداقل جواب کامنتهام رو توی وب خودم میدادی. امیدوارم حالت خوب باشه.

عزیزم

الهام (حس مکتوب) شنبه 9 آذر 1398 ساعت 11:18 http://hesemaktoob.blog.ir

نمیخوای از خودت یه خبری بدی؟

چرا

سید محسن جمعه 17 آبان 1398 ساعت 03:19 http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---مینویسم شاید روزی به وبلاگت سر زدی---من برای اولین مرتبه طی یک وبگردی به وبلاگ شما آمدم---از مردی خیری ندیدیم حالا نامرد هم بشیم چیز مهمی نیست--یک هنری است بنام هنر پایان دادن---به رابطه آزار دهنده که بهش علاقه نداری سریعا خاتمه بده.البته بچه ها مهم هستند ولی از حالا پیش خودت برای سالهای آینده ها جواب آماده نکن---فعلا هر فکر و خاطره و شلوغی ذهن خودت را سر و سامان بده---بر ذهن خودت مسلط شو---فدای سرت که ترا نفهمید---در جهان امکانات زیادی برای شما وجود دارد...غصه نخور---موفق باشی

سلام اون روزی که پیام شما رو خوندم خیلی حالم بد بود...خیلی گریه کردم در عین اینکه آرامش و امید زیادی از حرفتون گرفتم

فندوقی دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 16:51 http://0riginal.blogfa.com/

خیلی بهت فکر میکنم و دعات میکنم. کاش یه خبری بهم بدی از خودت و بچه هات.

فدای تووو این سومین پیامه که ازت خوندم حسابی شرمنده ام کردی

ابان پنج‌شنبه 18 مهر 1398 ساعت 18:11 http://abanam.blog.ir

مورد 6 را می خونم ..چند بار ..انگار دقیقا درد من را نوشتی ...
امیدوارم خوب باشی ..هرجایی الان

عزیزم

الی شنبه 13 مهر 1398 ساعت 22:37

کیت جون کجایی کاش یه خبر از خودت بدی عزیزم نگرانتم

چشم

ندا جمعه 12 مهر 1398 ساعت 10:22

سلام، بازم بنویس لطفا. امیدوارم ارامش به زندگیت برگرده.

چشم

رهآ شنبه 6 مهر 1398 ساعت 09:41 http://Ra-ha.blog.ir

کاش ی خبری از خودت بدی

میدم

ویرگول یکشنبه 31 شهریور 1398 ساعت 00:59 http://Haroz.mihanblog.com

امیدوارم که از الان به بعدش اون جور که می خوای بگذره
تو مادر و خانوم خوبی هستی و مطمئنم برات بهترینها اتفاق می افته.
موفق باشی

ممنونم

الهام (حس مکتوب) دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 11:10 http://hesemaktoob.blog.ir

سلام. اوضاعت از چه قراره؟ من هر روز وبت رو چک میکنم بلکه از خودت چیزی گفته باشی. ایشالا که حال دلت خوب باشه. تونستی از خودت یه خبری بده

خبر دادم منتظر جوابتم گلم

مامان پارسا و رایا شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 21:55

عزیز دلم خدا بزرگه و خودش امیدت رو ناامید نکنه الهی تو هیچ وقت بدی نکردی و پات رو کج نذاشتی ولی متاسفانه آدمهای سالمی تو زندگیت نبودن که قدر بدونن

فدات

سمیه دوست قدیمی یا ماندگار یا زمانه چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 14:21

خیلی به یادتم به خدا . ولی نمیخوام مزاحمت بشم هی بپرسم چی شد چی نشد .‌منتطزم خودت دلت بکشه بنویسی .‌ دخترارو ببوس

مرسی دوست قدیمی

دهه هشتادی چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 06:38

سلام
من نمیدونم پیاممو میخونی یا نه ولی اگه خوندیش میخاسم بت بگم که یه آدم هیچوقت تنها نمیشه حتی اگه تنهاش بذارن... درسته سنم کمه ولی از بعضی چیزا یکم سر در میارم... حداقل از چیزی مثه تنهایی... شاید اگه دفتر خاطرات منو بخونی بفمی چی میگم... من تمام بغض هامو اونجا اشک کردم...
تو تنها نیستی
من مطمئنم.
دیگران تنهات گذاشتن
ولی تو تنها نیستی.
دوست دارم از جنس یه دختره دهه هشتادی.

ممنون

امیر پنج‌شنبه 31 مرداد 1398 ساعت 00:25 http://amooamir.blogsky.com

چرا برنمیگردی پس

برگشتم

افسانه چهارشنبه 30 مرداد 1398 ساعت 23:51

کیت عزیز واقعا هر بار پست های آخرت رو میخوندم خیلی ناراحت و نگران میشدم. ولی چون شرایط زندگی ها خیلی متفاوته ، تشخیص و راهنمایی تو اینجور موقعیت ها خیلی سخته. بعضی وقتا نمیدونم چی بگم که حال طرف مقابلم بهتر بشه یا نگرانم که نکنه به اشتباه راهنمایی کنم یا قضاوت و حرف نابجایی بزنم، ترجیح میدم ساکت باشم. به هر حال خودتو و گل دخترای خوشگلت رو از راه دور میبوسم و برای آرامش و حوشبختیتون دعا میکنم.

ممنونم

شاید عروس دریایی سه‌شنبه 29 مرداد 1398 ساعت 11:46 http://felfewly.blogfa.com

فک کنم حدود یه ماه پیش بود
خسته از حرف های تکراری واقعیت/
اومدم مثل هر روز روزمرگی هاتو بخونم_وبلاگت رمز میخواست...
من نداشتم...
نمیدونم کی باز شده وبلاگت اما سخته اولین پیامی که میبینم خدافظیت باشه...
کتی میتونی تو وبلاگم باهام حرف بزنی خودتو خالی کنی/قول میدم منم اینکارو کنم!
مواظب کوچولو ها و روح خودت باش...

فدای تو

دختر قدیم یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 19:45 http://Www.oldgirl.blog sky.com

ای بابا...کجا بودی.والا دیدم وبلاگم رمزیه...هیچ اینستا و تلگرام و ایمیلی هم نداشتم که ازت خبر بگیرم یا بگم رمز بدی...
بگو چی شد؟ تو که داشتی یک کار خوب پیدا میکردی...


خبری از خودت بده

ممنون

نازنین یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 10:32 http://manamdegeh.blogfa.com

بنویس خانومی
حداقلش اینه سبک میشی

مرسی از احوالپرسیت

امیر پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 20:21 http://amooamir.blogsky.com

داری میری دختر خوب؟
چرا انقد یهویی
چرا یهو وبلاگتو رمزی کردی
توی وبلاگم نوشتم برات که اگه میبینی رمزتو برام بفرست ولی ندیدی

درسته کم باهات حرف میزنن و نظر میدن ولی چرا بخاطر همون سه چهار نفر ادامه نمیدی نوشتنتو؟

یه مدت وبلاگت رمزی بود منم رمز نداشتم نمی تونستم ببینم چی مینویسی . چی شده مگه؟

چطوری برادر

کبری پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 09:03

سلام کیت جان خوبی دختر نگرانت بودیم
اینقدر به خودت سخت نگیر تو زن قویی هستی باور کن دنیا به آخر نرسیده خیلی ها طلاق میگیرن و دوباره از نو شروع میکنن فقط امید داشته باش به حرف هیچکی هم توجه نکن مگه اون موقع که تو خونه کاف سختی میکشیدی کسی حالتو میپرسید بی خیال باش نسبت به اطرافیان فقط به خدا ایمان داشته باش
در مورد مادرت هم نمیدونم چی بگم تا حالا ندیدم همچین مادری اصلا به مادر بودنش شک دارم باعرض معذرت
مواظب خودتو بچه ها باش بازم از خودت بنویس
ای کاش میتونستم برات کاری بکنم

فدای شما

نرگس پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 02:15

الهی خوشبخت و خوشحال باشی چه با کاف چه بی کاف‌ . من دوتا بچه پشت هم داشتم و میدونم چقدر سختی میکشی. ولی خیلی زود شاید دوسال دیگه همش شیرینی ارتباطشون رو میبینی و لذت میبری. کاف هم ایشالا خدا شفا بده. دوست داشتم باشی و بخونمت ولی هرطور صلاح میدونی عزیزجان.

ممنون

ارغوان چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 12:57

مارو بیخبر نذار ازخودت. منتطریم بیای از روزای خوب بنویسی

چشم

غ ز ل سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 23:55

در مورد من تو خودت قهر کردی
و من هم متعجب بودم از نوع برخوردت
ولی شماتت نمیکنم
چون نه تو خبر داری اون زمان من چه حس و حالی داشتم
نه من از حال و روزت خبر داشتم
اونوقت دیگه تو سکوت خوندمت
البته دوبار برات نوشتم
ولی بقیه اش رو تو ذهنم بهت میگفتم و رد میشدم
خصوصا زمانی که درگیر بورس بودی
البته من مطالعه ای در مورد فارکس نداشتم
اما یک سری قوانین کلی هست
در هر صورت ناراحتم برای این همه رنجی که میکشی
برای این همه درک نشدنت از سمت نزدیکترین آدمای زندگیت
برای دست تنها بودنت با دو تا بچه
و بیشتر از همه برای ترسهایی که باعثشون کافه و با تهدیداش نمیزاره ته دلت آروم باشه حتی اگر از دست بقیه هم حرص میخوری

آخه چطور تونست گوشیتو بگیره عوضی
ولی وقتی سلامت روانش از سمت دادگاه بررسی بشه بیماریش مشخصه که
و این اصلا عقد شما رو مورد دار می کنه چون خقیقت رو ازت پنهون کرده بودن

برات آرزوی یک آینده درخشان در کنار فرشته هات دارم

دوستت دارم

Maryam سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 23:14

Omidvaram ruzi berese ke kenare dokhtaraye golet shado khoshbakht bashi

ممنون

فندوقی سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 16:20 http://۰riginal.blogfa.com

سلام. آره نگرانت بودم. ترنج هم نگران بود. من دوست دارم کمکت کنم ولی واقعا نمیدونم چطور میشه اینکارو کرد.نگران خودت و بچه هات هستم. بیا رمزی بنویس اگر نگران خوندن همسرتی.
برای خودت و بچه ها دعا میکنم.

مرسی عزیزم

شکوفه سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 16:05

سلام ککاش نمیرفتی.درسته که اکثرانظرنمیزارن.ولیتعدادزیادی میخوننت.مم خودم وقتی گوشیم برمی‌داریم اولین وبلاگی که میام شماهستیم

مرسی عزیزم

اعظم 46 سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 14:33

سلام کی
کاش اونموقع که بچه نداشتی جدا می شدی نه الان با دو تا بچه !
بالاخره هر زمانی ماهی رو از آب بگیری تازست
خلاصه خودتون بهتر می دونید چی به صلاحتونه موفق باشید لطفا یه وب دیگه بزن منتظرت آمدن مجددت هستم

مرسی دوست قدیمی

الی سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 14:23

سلام عزیزم امیدوارم بتونی بهترین تصمیمو بگیری و خداوند بهترینها را سر راهت قرار بده ، مراقب خودت و دخترای قشنگت باش ، کاش باز هم مینوشتی واز حالت بهمون خبر میدادی ، ندیده دوستت دارم و به بودنت عادت کردم موفق باشی

ممنونم عزیزم

الهام (حس مکتوب) سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 12:10 http://hesemaktoob.blog.ir

سلام. توی این مدت خیلی توو فکرت بودم اما رمز وبلاگ رو نداشتم.
از قدیم گفتن جلوی ضرر را از هرجا بگیری منفعته. خیلی مراقب خودت باش و عاقلانه پیش برو. الان وقت انتقام گرفتن نیست. الان فقط وقت این هست که خودت رو از اون زندگی نجات بدی.

خیلی نظرات شما رو دوست دارم

دخترمعمولی سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 11:08 http://mamoolii.blogsky.com

عزیزم چرا فکر میکنی قراره بدبخت بشی؟
خوشبختی رو خودت برای خودت درست کن، مطمئن باش می تونی. قرار نیست وابسته به دیگران باشه خوشبختیت. هر کس که طلاق نگرفته که لزوما خوشبخت نیست و هر کس هم جدا شده یا طلاق گرفته لزوما بدبخت نیست.
تو توانایی هات بیشتر از این حرفاست. میدونم .

سلام عزیزم خیلی به فکرتم این روزا
شاید اصلا وقت نکنی اینجا رو بخونی ولی دوستت دارم دوست ندیده من

ندا سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 10:18 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

سلام کیت نازنینم
0- کیت جان من نامرد نیستم حال ندارم نظر بزارم و اینکه معمولا آفلاین میخونم.
1-کاش جایه دیگه هم از گوشیت بک آپ داشتی یا اصلا گوشیت همراهت نبود. متاسفم واقعا. ولی امیدوارم کاف بازم برعلیه خودش بهت مدرک بده
2-دقیقا. الزامی به خوشحالی بقیه نداری. به اندازه کافی سعی کردی عزیزم.
3-ای خدا از دستِ مادرت. حالا خوبه میدونه کاف چه جور موجودیه بازم اینجوری میگه.
4-کار بسیار پسندیده ای میکنی. کسایی که بودنشون فقط دردسرِ نباشن بهتره. برای روحت و آرامشت احترام قائل باش.
5-عزیز دلم. امیدوارم به آرامش برسی و دستِ بدخواه ها از رندگیت کوتاه بشه.
6-کاملا درکت میکنم. گاهی وقتا بدبیاری ها به ما و کارهامون ربطی نداره. گاهی اوقات ما نفر اول توی این چرخه ی معیوبیم. امیدوارم از این به بعد زندگی بهتر بشه.
7- خیلی مواظبه خودت باش عزیزم و بازم بنویس. ما نگرانت میشیم.

نازنین سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 09:21 http://manamdegeh.blogfa.com

سلام
دعا میکنم خدا آرامش بباره تو زندگیت .
عزیزم شرایط سختی داری اما نگران نباش میگذره !

بنویس شاید کمی آرومتر بشی .

سلام
مرسی

مینا سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 09:13

کیت مطئن باش روزها اینطوری نمی مونه. اکه تنها باشی خیلی بهتر از اینه که آدمهای ناامن و به درد نخور دور ورت باشن.
همین که با اراده ای و به تصمیمت مصمم نشون میده زن قوی و محکمی هستی. خدا پشت و پناه خودت و دوتا دخترای گلت باشه.

ممنون

ژاله سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 08:56

سلام.خوبین؟کامنت زیاد ندادم اما همیشه دوستت داشتم و نگران خودت و دوتا دخترای گلت بودم.برات بهترینها رو آرزو میکنم.موفق باشی.

مرسی عزیزم

مژگان سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 08:51

سلام بانوجان. خیلی اومدم بهتون سر زدم رمزی شده بودید. خداحافظی کردید دلم گرفت چون میدونم با نوشتن اینجا بار دلتون سبکتر میشد اماخوب بهرحال حتما صلاح در این بوده. امیدوارم اونچه بهترین هست براتون اتفاق بیافته و آرامش و حس خوشبختی رو با تمام وجود حس کنید.

فدای تو عزیزم

سمانه سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 08:01 http://weronika.blogsky.com

امیدوارم که هر جا هستی و هر کار می کنی خوشبخت باشیخانم
خدا گل دخترات حفظ کنه

ممنونم عزیزم

سمیه سه‌شنبه 22 مرداد 1398 ساعت 00:22

من جز یکی دوبار برات نظر نذاشتم
ولی این مدت واقعا نگرانت شدم
امیدوارم شرایط طوری پیش بره که به شادی و آرامش برسی
مراقب خودت و دخترات باش

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد